یاد قیامت به سبک شهیدان
چهارشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۰۱ ب.ظ
ازم خواست یه روز بهش مرخصی بدم و منم گفتم برو . وقتی شب
برگشت حسابی می لنگید . اول فکر کردم تصادف کرده ، ولی هر جی
ازش پرسیدم ،نگفت چی شده . بالأخره بعد از کلی اصرار گفت :
« پابرهنه روی لوله های نفت راه رفتم !»گفتم :توی این آفتاب داغ !؟
مگه زده به سرت ؟ گفت: این چند وقت خیلی از خودم غافل
بودم ، باید این کار رو می کردم تا یادم بیاد چه آتیشی منتظرمه !گفتم :
تو و آتیش جهنم!؟ تو که جز خدمت کاری نمی کنی !. گفت :تو
اینطور فکر می کنی ،من خیلی گناه دارم . بعضی از اشاره ها یا بعضی از
سکوت های نا به جا... اینا همه گناهان کوچکی هستن که چون تکرار
می کنیم برامون عادی میشه.واسه همین دایم باید حواسمون جمع باشه.
شهیده مریم فرهانیان
۹۴/۱۱/۲۱