طواف عشــ♥ـــق

یـــاران شتاب کنید که این راه رفتنی است نـــه گفتنی...

طواف عشــ♥ـــق

یـــاران شتاب کنید که این راه رفتنی است نـــه گفتنی...

مشخصات بلاگ
طواف عشــ♥ـــق

به نامِ نام زیبایت یــا ❀ الله ❀

عالم همه در طواف عشق است و دایره دار
این طواف حسین علیه السلام است.

سید اهل قلم:شهید آوینی
×××××××××××××××××

کپی و نشر بلامانع است.

محتاج دعای خیرتان

در پناه بهـــترین مــ♥ــادر

اللــهم عجل لولیک الفرج

نویسندگان

۱۲۳ مطلب توسط «سربازکوچولو» ثبت شده است


ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎﯼ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﻘﻞ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ :👇👇👇👇


👈ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﻗﻢ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺭﻭ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﯾﻢ 🚍

ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻤﯽ ﻫﻢ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ،👩

ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺳﺮﺷﻮﻥ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻥ !

ﻫﯽ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﯼ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻣﻮﻫﺎﺷﻮ ﺗﮑﻮﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺳﺮﺷﻮ

ﺗﮑﻮﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﻮﻫﺎﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﺗﻮ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﻦ . 😁

ﻫﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻣﯿﻨﺸﺴﺖ، ﻫﯽ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ.

ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺟﻠﺐ ﺗﻮﺟﻪ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﮐﻨﻪ .🔔😒


ﺑﺮﮔﺸﺖ، ﯾﻪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﻨﻮ ﺧﺎﻧﻤﻢ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ

ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ‏( ﺧﺐ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮﺵ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﻮﺷﯿﻪ ﻫﻢ

ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﺶ‏)

ﮔﻔﺖ : 📣ﺁﻗﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﻘﭽﻪ ﭼﯿﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﮐﻨﺎﺭﺕ؟😏

ﺑﺮﺩﺍﺭ ﯾﮑﯽ ﺑﺸﯿﻨﻪ .

ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺎ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﻘﭽﻪ !😥

ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺎﺳﺖ .😠

ﮔﻔﺖ : ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﭘﯿﭽﯿﺪﯾﺶ؟

ﻫﻤﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ.😂

ﮔﻔﺘﻢ : ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮐﻤﮑﻤﻮﻥ ﮐﻦ ﻧﺬﺍﺭ ﻣﻀﺤﮑﻪ ﺍﯾﻨﺎ ﺑﺸﯿﻢ ...😔


ﯾﻬﻮ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺫﻫﻨﻢ ﺭﺳﯿﺪ.💬


ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺘﻢ : 📢ﺁﻗﺎﯼ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ!

ﺯﺩ ﺭﻭ ﺗﺮﻣﺰ .😳

ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ ﺑﻐﻞ ﻣﺎﺷﯿﻨﺖ؟

ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎﺟﻮﻥ، ﻣﺎﺷﯿﻨﻪ !🚗

ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﻢ ﻧﺪﯾﺪﯼ ﺗﻮ، ﺁﺧﻮﻧﺪ؟ !😳

ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺮﺍ؟ ! ﺩﯾﺪﻡ .

ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ ﺭﻭﺵ ﮐﺸﯿﺪﻥ؟

ﮔﻔﺖ : ﭼﺎﺩﺭﻩ ﺭﻭﺵ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺩﯾﮕﻪ!

ﮔﻔﺘﻢ : ﺧﺐ، ﭼﺮﺍ ﭼﺎﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﮐﺸﯿﺪﻩ؟

ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﮔﺎﺯ ﻭ ﺗﺮﻣﺰ ﮐﻨﻢ، ﭼﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﻢ !😡

ﭼﺎﺩﺭ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﮐﺴﯽ ،

ﺧﻂ ﻧﻨﺪﺍﺯه  ﺭﻭش ...👀

ﮔﻔﺘﻢ : ﺧﺐ، ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﯽ ﺭﻭ ﻣﺎﺷﯿﻨﺖ؟

ﮔﻔﺖ  ﺣﺎﺟﯽ ﺟﻮﻥ ﺑﺸﯿﻦ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻗﺮﺁﻥ .😩

ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﻤﻮﻣﯿﻪ !🚍

ﮐﺴﯽ ﭼﺎﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﻪ !

ﺍﻭﻥ ﺧﺼﻮﺻﯿﻪ ﺭﻭﺵ ﭼﺎﺩﺭ ﮐﺸﯿﺪﻥ !☝


"ﻣﻨﻢ ﺯﺩﻡ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﻪ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯾﻦ

ﺧﺼﻮﺻﯿﻪ، ﻣﺎ ﺭﻭﺵ ﭼﺎﺩﺭ کشیدیم😉😅😅

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۱
سربازکوچولو

اولین بار وقتی پیشنهادشد به منبر بروم،استقبال کردم.آن شب کم خوابیدم،

نه از ترس مواجه شدن با مردم، بلکه باخود فکر می کردم فردا باید روی منبر بنشینم که

متعلق به رسول الله است.

از خدا خواستم مدد کند که از اولین تا آخرین منبری که خواهم رفت ،هرگز سخنی نگویم که 

جمله ای از آن را باور نداشته باشم و این خواستن،عهدی بود که با خدای خود بستم.

اولین منبرم طولانی شد اما کسی را خسته نکرد. به گمان خودخوب بود.

چون عده ایی احسنت گفتند.

وقتی به دل مراجعه کردم  از احسنت گویی ها خوشم آمده بود،به همین خاطر دعوت دوم و سوم را

رد کردم و چهارسال ،هرگز به هیچ منبری پا نگذاردم.



منبع:خاطرات و حکایات شیرین آموزنده از زندگانی حضرت امام خمینی (رحمـة الله علیه) 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۳۶
سربازکوچولو

سیب حلال...

بابچه های فامیل، کنار نهر آب مشغول بازی بود

که یک سیب قرمز و درشت از آب رد شد.ب

چه ها سیب را گرفتند و تقسیم کردند و خوردند؛

اما عی رضا نخورد.

گفت:من نمی خورم. شاید صاحبش راضی نباشد. بچه ها

نفهمیدند چی گفت!

ولی پدر از خوشحالی بال درآورد؛

وقتی دید پسر کوچکش انقدر حلال و حرام سرش می شود!

«شهید علی رضا مظفری»



پیامبر خدا  صلی الله علیه و آله:

پرهیز از یک لقمه حرام ، نزد خداوند محبوب تر از خواندن دو هزار رکعت نماز مستحبی است.

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۲۱
سربازکوچولو





چه خوب است اگر غم ها را دربرابر

رحمت الهی باور کنیم


" توکلت علی الله

با دعا سرنوشت تغییر میکند


از رحمت الهی نا امید نشوید آنقدر

به در گاه الهی بزنید تا در باز شود "





 


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۰
سربازکوچولو




۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۱۴
سربازکوچولو

آیا میدونستید کلمه ی "بای" که این روزها خیلی از ماها به جای خداحافظ و خدانگهدار  در پیامک ها،ایمیل ها و گفت و گو هامون ازش استفاده میکنیم چه معنایی داره و اصلا از کجا نشات میگیره؟؟؟
"بای"یعنی در حفاظت پاپ باشی؛مطمئناً پاپ رهبر مسیحیان رو میشناسید.
گفتن کلمه بای/گودبای ،هنگام خداحافظی در واقع به این معنی هست که «شما رو به کسی می سپارم که خودش  یک انسان فانی و بی ارزش هست و حتی توان حفاظت از خودش رو هم نداره چه برسه به ما مسلمون ها»
فضاوت با خودتون...وقتی میخوایید از کسی خداحافظی کنید،بگید بای/گودبای(درحفاظت پاپ باشی)بهتر هست یا اینکه بگید خداحافظ/خدانگهدار (خدای یگانه حافظ و نگهبانتان باشد)؟؟؟!!!


پ.ن
این یعنی یه تهاجم فرهنگی!دشمن موقعی میخواد شبیخون بزنه خبر نمیده که،ما باید حواسمون باشه .





۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۴۷
سربازکوچولو

درس در جبهه...

 سال 72، والفجر1، بدن مطهر شهیدی 17-16‌ساله را دیدم. حدود ده سال از شهادتش می‌گذشت. 

برجستگی روی قلبش نظرم را جلب کرد.

با احتیاط، مبادا ترکیب استخوان‌هایش به هم بریزد، دکمه‌های لباسش را باز کردم. یک کتاب فیزیک بود، یک دفتر و جزوه و یک برگه‌ی سؤال. 

از روی اسمی که اول کتابش نوشته بود، شناسایی‌اش کردیم.


«آخرین امتحان»، ص24 



امام صادق علیه السلام :

طلب علم، در همه حال واجب است.

۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۰۱
سربازکوچولو

در مزار شهدا...

به مصاحبه با رزمنده ها، که از تلوزیون سیاه و سفیدشان نشان می داد،

خیره شده بود.

صدای آهنگران در گوشش طنین انداز  شده بود.

داشت نقشه می کشید.

تصمیم گرفت راز دلش را به خواهرش ،مریم بگوید؛

اما مریم نپذیرفت که او هم مثل دیگر برادرانش به جبهه برود.

گفت: باید صبر کنی برادرامون بیان؛بعد اگه بابا راضی شد،بری.

بعدازظهر همان روز با هم رفتند مزار شهدا.قبرهارا به خواهر نشان داد و گفت:

تو اگه جای خواهراین شهدابودی،دوست نداشتی دیگران برن و از خون برادرت

پاسداری کنن؟!

مریم بغضش گرفته بود،سکوت کرد و...

«شهید محمدرضا نجفی»

شب امتحان،ص27



امام علی (ع):

آنچه برخود می پسندی،برای مردم نیز بپسند؛و آنچه برای خود نمی پسندی،برای آنان نیز پسندیده مدار!

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۲۹
سربازکوچولو

به نام خالق مخلوق

وقتی از همه بریدی،وقتی فکر میکنی به آخر رسیدی،وقتی دنیا برات شده یه قفس...

وقتی اتفاقات پشت سرهم و بدون هیچ وقفه ای می افتن...

وقتی که،حتی  فکر میکنی خداهم دیگه دوستت نداره،اصلا تو رو یادش رفته،

وقتی بدترین فکرها به سمتت هجوم میارن

وقتی فکر میکنی  هیج کدوم از دعاهات به استجابت نمیرسن،وقتی بغض میکنی و تو خودت میشکنی

وقتی...

تمام این ها،وقتی خنثی میشن که بری سراغ یه مسکن...

وقتی   این  قسمت از آیه ی 39 سوره مبارکه ابراهیم (اِنّ ربّی لَسمیعُ الدُّعاء) جلوت قرار میگیره ...

تو اوج نا امیدی  دوباره جون میگیری دوباره امیدوار میشی...

و یادت میاد که اون بالایی همیشه حواسش به تو هست...همیشه هواتو داره و صداتو میشنوه.

به این فکر میکنی پس اگه یه وقت حس کردی که دعاهات مستجاب نمیشه،به این معنی نیست که خدا دیگه

تو رو فراموش کرده؛بلکه دوست داره دوباره صداتو بشنوه.خودش گفته(ادعونی اَستجب لَکُم)

...



بهترین آرامش بخش برای من تو تمام لحظات ،قرآن...

خیلی خوبه جوری با قرآن انس بگیریم که  که به فرموده امام صادق (ع)،قرآن با گوشت و خونمون آمیخته بشه...


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۰
سربازکوچولو

بسم رب المهدی...

السلام علیک یا  صاحب العصر و الزّمان ، یا بقیة الله...بقیة الله خیرٌ لکم إن کنتم مُومنین...


روز چهارشنبه یعنی 1395/2/15 آخرین زنگ انتظار  مدرسمون بود!


« ما هر چهارشنبه، سر همون صف صبگاهمون یه برنامه ی مختصر و مفید در مورد امام زمانمون اجرا می کنیم.

بچه مدرسه ای های  محترم هم میتونن این برنامه رو ان شاالله از سال تحصیلی دیگه تو مدرسه هاشون اجرا کنند :) »


خب ،دوستای گلم برنامه اجرا کردند و نوبت به من رسید تا برم متنی که آماده کرده بودم رو بخونم.

اما قبلش بچه ها بهم گفتن که در مورد اینکه امروز آخرین زنگ انتظار هم هست یه چیزی بگم؛

بنده هم تصمیم گرفتم از قراری بگم که با چندتا از دوستام گذاشته بودم...

چند روز پیش ، من و چند تا از دوستام  تصمیم گرفتیم تا هر روز با با یه سلام و یه دعای فرج که

فکر نکنم وقت زیادی هم بگیره،به یاد امام زمانمون باشیم.

ما اسم این قرار رو گذاشتیم قرار عاشقی ...

من از این قرار برا بچه ها مون حرف زدم همه با یه صلوات پایه ی این قرار شدن...

 " اینکه از این قرار اینجا هم گفتم به  دلیل این بود که شاید شما همسایه های بیانی خوب،

هم بخوایین تو این قرار شرکت کنید.



اگه  شوما بچه شیعه های عزیز هم پایه ی این قرار عاشقی هستید،یاعلی...




۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۴۹
سربازکوچولو