طواف عشــ♥ـــق

یـــاران شتاب کنید که این راه رفتنی است نـــه گفتنی...

طواف عشــ♥ـــق

یـــاران شتاب کنید که این راه رفتنی است نـــه گفتنی...

مشخصات بلاگ
طواف عشــ♥ـــق

به نامِ نام زیبایت یــا ❀ الله ❀

عالم همه در طواف عشق است و دایره دار
این طواف حسین علیه السلام است.

سید اهل قلم:شهید آوینی
×××××××××××××××××

کپی و نشر بلامانع است.

محتاج دعای خیرتان

در پناه بهـــترین مــ♥ــادر

اللــهم عجل لولیک الفرج

نویسندگان

این رمضان هم دارد تمام می شود..

امّا

ای کاش...

آنچه اندوختیم،

" غفلت " از دستمان نبرد!

کاش مهدی فاطمه(عج) ضامن مان شود..

اصلا بس است بی صاحبی،

کاش بیاید زودتر..

کاش..

" اللهم عجل لولیک الفرج "




چه لذتی داره اخبار اعلام کنه:

شنوندگان عزیز

نماز عیدفطر به امامت

قائم آل محمد

مهدی فاطمه(س)

در (خیابان عشق،بین الحرمین)

و

چه زیباتر دعای اللّهُمََّ اَهلَ الکِبریاءِ وَالعَظِمَة

با صدای دلنشین

" مولا صاحب الزمان(عج) "

حتی فکرشم لذت داره:)

ان شاالله امسال آخرین سال غیبت

باشه

*عیدسعیدفطر مبارک*

التماس دعا

:))

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۵ ، ۲۲:۰۳
سربازکوچولو

مهریه قطام خون علی بود... 

دلبری کرد ...

و ابن ملجم، قاری قرآن زمان، شد قاتل علی... 

آری خواهرم رفتار تو، حجاب تو، حیای تو شمشیر است...

یا زینب وار، فریادی حیدری سر میدهی، 

و نامردان را به سکوت وادار میکنی، و چشم بستن از خودت... 

یا تیغی میشوی بر فرق سر امام زمانت... 

مهریه تو چیست...؟؟؟



۱۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۵ ، ۱۹:۱۶
سربازکوچولو


🔶🔸بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🔸🔶


ﺣﻀﺮﺕ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺟﻨﮓ ﺻﻔّﻴﻦ ﻭ ﺗﺤﻤﻴﻞ ﺍﺑﻮ ﻣﻮﺳﯽ ﺃﺷﻌﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺣَﮑَﻤﻴّﺖ؛ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﻪ ﻭﻗﻮﻉ ﭘﻴﻮﺳﺘﻦ ﺟﻨﮓ ﻧﻬﺮﻭﺍﻥ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﺭﺝ، ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺧﻮﺍﺭﺝ ﮐﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽّ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺗﮑﻔﻴﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺧﻮﻧﺨﻮﺍﻫﯽ، ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻭﺍﻟﻴﺎﻥ ﻭ ﺳﺮﺍﻥ ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ ﺭﺍ ﺗﺮﻭﺭ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ. 

🔻ﻳﮑﯽ ﻋﺒﺪﺍﻟﺮّﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﻣﻠﺠﻢ ﻣﺮﺍﺩﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺮﻭﺭ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ، ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽّ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻮﻓﻪ؛ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﯼ ﺑَﺮﮎ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺗﺮﻭﺭ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﺎﻡ؛ ﻭ ﺳﻮّﻣﻴﻦ ﻧﻔﺮ ﻋﻤﺮ ﺑﻦ ﺑﮑﺮ، ﺗﺮﻭﺭ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﻋﺎﺹ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ. ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺳﻪ ﻣﻨﺎﻓﻖ ﻫﻢ ﻗﺴﻢ ﺷﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﻳﺎ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﻮﻧﺪ ﻳﺎ ﻫﺪﻑ ﺷﻮﻡ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺟﺮﺍﺀ ﺩﺭﺁﻭﺭﻧﺪ، ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻫﺪﻑ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﻫﺴﭙﺎﺭ ﺷﺪﻧﺪ.

🔻ﻭ ﻋﺒﺪﺍﻟﺮّﺣﻤﻦ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﮐﻮﻓﻪ ﺷﺪ، ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ‌ﻫﺎﯼ ﮐﻮﻓﻪ ﺯﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻗُﻄّﺎﻡ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﺵ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﻧﻬﺮﻭﺍﻥ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﻠﺎﻗﺎﺕ ﮐﺮﺩ. ﻭ ﭼﻮﻥ ﻗﻄّﺎﻡ ﺯﻧﯽ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺯﻳﺒﺎﺭﻭﯼ ﻭ ﺧﻮﺵ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺑﻮﺩ؛ ﻭ ﻋﺒﺪﺍﻟﺮّﺣﻤﻦ ﻧﻴﺰ ﺍﺯ ﻗﺒﻞ ﻣﺬﺍﮐﺮﺍﺗﯽ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﭘﺲ ﺷﻴﻔﺘﻪ ﺟﻤﺎﻝ ﺍﻭ ﮔﺮﺩﻳﺪ ﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﻠﺎﻗﻪ ﻧﻤﻮﺩ؛ ﻭ ﺳﭙﺲ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﻪ ﻗﻄّﺎﻡ ﺩﺍﺩ. ﻗﻄّﺎﻡ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﺑﺎ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﺗﻮ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﻫﻢ ﻭ ﻳﮏ ﻏﻠﺎﻡ ﻣﻬﺮﻳﻪ‌ﺍﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﯽ، ﻣﺸﺮﻭﻁ ﺑﺮ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻋﻠﯽّ ﺍﺑﻦ ﺍﺑﯽ ﻃﺎﻟﺐ ﺭﺍ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺑﺮﺳﺎﻧﯽ. 

🔻ﻋﺒﺪﺍﻟﺮّﺣﻤﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻗﻄّﺎﻡ ﮔﻔﺖ: ﺩﻭ ﺷﺮﻁ ﺍﻭّﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﭘﺬﻳﺮﻡ؛ ﻟﻴﮑﻦ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻗﺘﻞ ﻋﻠﯽّ ﻣﻌﺎﻑ ﺩﺍﺭ. ﻗﻄّﺎﻡ ﮔﻔﺖ: ﺧﻴﺮ، ﭼﻮﻥ ﺷﺮﻁ ﺳﻮّﻡ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ؛ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﻭ ﻋﺸﻖ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺳﯽ، ﺑﺎﻳﺴﺘﯽ ﺣﺘﻤﺎ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﭘﺬﻳﺮﺩ.

🔻ﻋﺒﺪﺍﻟﺮّﺣﻤﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﭼﻨﻴﻦ ﺷﻨﻴﺪ، ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺑﻪ ﮐﻮﻓﻪ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺍﻡ، ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻨﻈﻮﺭ. (1). 

🔻ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ، ﻗﻄّﺎﻡ ﻫﺮ ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﮑﻠﯽ ﺁﺭﺍﻳﺶ ﻭ ﺯﻳﻨﺖ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻋﺒﺪﺍﻟﺮّﺣﻤﻦ ﺑﻪ ﻃﻨّﺎﺯﯼ ﻭ ﻋﺸﻮﻩ ﮔﺮﯼ ﻣﯽ‌ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺗﺎ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﭘﻴﺶ ﺩﻟﺒﺎﺧﺘﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﺎﻳﺪ. ﻭ ﭼﻮﻥ ﺁﺗﺶ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺷﻬﻮﺕ ﻋﺒﺪﺍﻟﺮّﺣﻤﻦ ﺷﻌﻠﻪ ﻭﺭ ﮔﺸﺘﻪ ﻭ ﻓﺰﻭﻧﯽ ﻳﺎﻓﺖ؛ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻮﻋﻮﺩ ﺑﺎ ﻫﻢ ﭘﻴﻤﺎﻧﺎﻧﺶ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﻴﺪ، ﺁﻥ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﺷﻤﺸﻴﺮﯼ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ؛ ﻭ ﺳﺤﺮﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﮐﻮﻓﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﮔﺸﺖ. ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽّ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ، ﻋﺒﺪﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ؛ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺍﺯ ﺳﺠﺪﻩ ﺑﺮﻣﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻋﺒﺪﺍﻟﺮّﺣﻤﻦ ﻓﺮﻳﺎﺩﯼ ﮐﺸﻴﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺑﺮ ﻓﺮﻕ ﻣﻘﺪّﺱ ﺁﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﮔﺮﻳﺨﺖ. 

🔻ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ: «ﻓُﺰْﺕُ ﻭَﺭَﺏﱢﱢ ﺍﻟْﮑَﻌْﺒَﺔِ» ﻳﻌﻨﯽ؛ ﻗَﺴَﻢ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﮐﻌﺒﻪ، ﺭﺳﺘﮕﺎﺭ ﻭ ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪ ﺷﺪﻡ. (2).

🔻ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ، ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻓﺮﻕ ﺷﮑﺎﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺪﻥ ﺧﻮﻧﻴﻦ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ؛ ﻭ ﭘﺰﺷﮑﺎﻥ ﺑﺴﻴﺎﺭﯼ ﺟﻬﺖ ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻣﺪﻧﺪ، ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﺰﺷﮑﯽ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺃﺛﻴﺮ ﺑﻦ ﻋﻤﺮﻭ ﺳﮑﻮﻧﯽ، ﮐﻪ ﺑﺮ ﺑﺎﻟﻴﻦ ﺣﻀﺮﺕ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ؛ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻣﺪﺍﻭﺍ ﮔﺮﺩﻳﺪ. ﺍﻃﺮﺍﻓﻴﺎﻥ ﻭ ﺍﻋﻀﺎﺀ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺣﻀﺮﺕ، ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺑﺴﺘﺮ ﺁﻥ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﺩﻭﺧﺘﻪ ﮐﻪ ﺁﻳﺎ ﭼﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﻳﺪ؛ ﻭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ.

🔻ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺟﺮﺍﺣﺖ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﮐﺮﺩ، ﮔﻔﺖ: ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﯼ ﺭﺍ ﺫﺑﺢ ﻧﻤﺎﺋﻴﺪ ﻭ ﺳﻔﻴﺪﯼ ﺟﮕﺮ ﺭﻳﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺳﺮﺩ ﻧﺸﺪﻩ، ﺳﺮﻳﻊ ﺑﻴﺎﻭﺭﻳﺪ. ﻭﻗﺘﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ، ﭘﺰﺷﮏ ﺭﮒ ﻣﻴﺎﻥ ﺳﻔﻴﺪﯼ ﺭﺍ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﮑﺎﻑ ﺳﺮ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ؛ ﻭ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺩﺭﻧﮓ ﻧﻤﻮﺩ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ، ﻟﺤﻈﻪ ﺷﻤﺎﺭﯼ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺳﭙﺲ ﺷﮑﺎﻑ ﺳﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﮒ ﺭﺍ ﺧﺎﺭﺝ ﻧﻤﻮﺩ؛ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺖ: ﺍﯼ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ! ﺍﮔﺮ ﻭﺻﻴّﺘﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻔﺮﻣﺎ، ﭼﻮﻥ ﻣﺘﺄﺳّﻔﺎﻧﻪ ﺯﺧﻢ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﻭ ﺯﻫﺮ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻣﻐﺰ ﺳﺮ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﻭ ﺳﺮﺍﻳﺖ ﮐﺮﺩﻩ؛ ﻭ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ. (3).

🔻ﻟﺬﺍ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻣﺠﺘﺒﯽ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﺴﺮﻡ! ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺧﻮﺏ ﺷﺪﻡ، ﺧﻮﺩﻡ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺻﻠﺎﺡ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﺑﺎ ﻋﺒﺪﺍﻟﺮّﺣﻤﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻢ. ﻭ ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺧﻮﺏ ﻧﺸﺪﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺘﻢ، ﺳﻌﯽ ﮐﻨﻴﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺳﺨﺖ ﻧﮕﻴﺮﻳﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺼﺎﺹ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻧﮑﻨﻴﺪ، ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﻳﮏ ﺿﺮﺑﺖ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺣﻖّ ﻧﺪﺍﺭﻳﺪ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﻳﮏ ﺿﺮﺑﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺰﻧﻴﺪ. (4).

 السَّلامُ عَلَیک یا اَمیرالمُؤمِنین علـے(ع)


منابع:

(1) ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﻔﺼّﻞ ﺍﺳﺖ، ﻣﺸﺮﻭﺡ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮐﺘﺐ ﻣﺮﺑﻮﻃﻪ ﺑﻬﺮﻩ ﻣﻨﺪ ﺷﻮﻳﺪ. 

(2) ﺃﻋﻴﺎﻥ ﺍﻟﺸّﻴﻌﺔ: ﺝ 1، ﺹ 531.

(3) ﺣﻀﺮﺕ ﭼﻨﺪ ﻧﻮﻉ ﻭﺻﻴّﺖ ﻧﻤﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻳﮏ ﺩﺭ ﺟﻬﺖ‌ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﻬﻢّ ﻣﯽ‌ﺑﺎﺷﺪ، ﻋﻠﺎﻗﻪ ﻣﻨﺪﺍﻥ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﮐُﺘﺐ ﻣﺮﺑﻮﻃﻪ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ. 

(4) ﺃﻋﻴﺎﻥ ﺍﻟﺸّﻴﻌﺔ: ﺝ 1، ﺹ 532. 

-چهل داستان و چهل حدیث از امیر المومنین علی علیه السلام


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۵ ، ۱۹:۱۱
سربازکوچولو

دلم_آرامش_وارونه_میخواهد_مهدی_جان


  کاش همه‌ى گل‌های دنیا،

 یکصدا با هم فریاد میزدند:


🌸🍃


🌼گُل نرگس بیا...‌!!!


    ﴿اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج﴾

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۵ ، ۱۴:۱۸
سربازکوچولو

 احکام دین...

همراه پدر برای نماز جماعت به مسجد رفت. صف اول، کنار پدر ایستاد.

بزرگ ترها اعتراض کردند که شاید احکام نماز را بلد نباشد و نماز جماعت

بقیه خراب شود.

پدر به آن ها گفت: بیایید و هر سوالی می خواهید، از این پسربچه بپرسید.

اگر نتونست جواب بده، صف اول نایسته. آیت الله میلانی هم آن جا حضور داشتند.

جلو آمدند و سولاتی را پرسیدند.

سیدمصطفی در کمال آرامش همه را پاسخ داد!

آن عالم وارسته که از جواب های او حیرت زده و متعجب شده بود، تشویقش کرد

و رویش را بوسید.

ده تومان هم به او هدیه داد و اجازه دادند صف اول بایستند.

شهید سیدمصطفی معزی



پیامبر اکرم(ص) :

هرکه برای شرکت در نماز جماعت به مسجدی برود، برای هر قدمی که برمی دارد، هفتادهزار حسنه نوشته می شود، و به همان اندازه درجاتش بالا می رود؛ و اگر در آن حال  بمیرد، خداوند هفتاد هزار فرشته براو می گمارد که در قبرش به دیدار او بروند و انیس تنهایی او باشند، و تا هنگامی که برانگیخته شود، برایش آمرزش بطلبند.

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۵ ، ۱۹:۳۸
سربازکوچولو

پای خاطرات و صحبت های جانباز هفتاد درصد، بانو ایران نجات، همسر شهید مرتضی اشعه شعار


سال 60یا61 بود که مرتضی آمد خواستگاری من. باهم فامیل بودیم. البته آنها ساکن قم بودند. پدرم به این راحتی ها قبول نمی کرد.

می گفت:دخترم را از خودم دور نمی کنم. اگر می خواهی باید بیایی سیرجان، پیش خودمان. مرتضی فوق دیپلم داشت. اما همه اش در

جبهه بود.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۵ ، ۱۹:۱۰
سربازکوچولو


عاقبت یک عکس سلفی

در بقیع خواهم گرفت

ذیل آن با افتخار خواهم نوشت

من همین الآن یهویی

در حریم مجتبی(ع)

داخل صحن بزرگ قاسم ابن مجتبی(ع)


۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۳۴
سربازکوچولو

پای خاطرات و صحبت های جانباز هفتاد درصد، بانو ایران نجات، همسر شهید مرتضی اشعه شعار


بدنش به خاطر عوارض جنگ تا به حال ده بار تیغ جراحی را به خود خریده است.

خانم ایران نجات،همسر شهیدمرتضی اشعه شعار است و خود مفتخر به مدال جانبازی مکتب خمینی.

پدرم نوه دختری رییس علی دلواری بود.ما ساکن سیرجان در استان کرمان بودیم.خانوادگی برای انقلاب فعالیت می کردیم.

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۳۲
سربازکوچولو

خوش به حال رمضان که روز 

دوازدهمش آمد

کاش ماه دوازدهم زهرا(س)

ماهم بیاید

"اللهم عجل لولیک الفرج "


۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۲۴
سربازکوچولو

سیر !

توی خط مقدم فاو بودیم.

بچه ها سر آر پی جی رو باز می کردند و داخلش

سیر می ریختند

شلیک که می کردیم بر اثر انفجار و گرما،

بوی تند سیر فضا را پر می پوشاند

بیچاره عراقی ها فکر می کردند ایران شیمیایی زده...!

یه ترسی وجودشون رو می گرفت که بیا و ببین.

D:

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۰۰
سربازکوچولو